آیا موسیقی یک استعداد ذاتی است؟
یکی از بحث برانگیزترین مباحثی که همیشه بین افراد عام جامعه و موزیسینها رد و بدل میشود، ذاتی بودن استعداد موسیقی میباشد. در مورد این موضوع، همیشه در طول تاریخ تحقیقات بسیاری انجام شده و بسیاری پذیرفته اند که استعداد ذاتی برای یادگیری موسیقی ضروری است. در این مقاله میخواهیم تعدادی از خاطرات هنرمندان برجسته و اساتید دانشگاهی و مشاهدات بسیاری از هنرمندان و مربیهای موسیقی را در این زمینه بازگو کنیم. با ما همراه باشید تا ببینیم آیا موسیقی یک استعداد ذاتی است؟
مهارت موسیقایی چیست ؟
ابتدا به صورت جداگانه در مورد استعداد و مهارت موسیقیایی صحبت میکنیم .تحقیقاتی که در زمینه ی ژنتیک انجام شده اشاره به وجود ژن موسیقیایی میکند. اما به صورت دقیق تر باید بگوییم ژن مشخصی به عنوان ژن موسیقی نیست ، بلکه عوامل و ژنهای دیگری هستند که میتوانند بر مهارت و توانایی موسیقی بیفزایند.ساده تر بگوییم ترکیب چند ساختار در مغز که در شرایط خاص رشد مییابند و تقویت میشوند ، مهارتی با عنوان عام استعداد موسیقیایی بروز مینماید.
تجربه ی موسیقیایی در زندگی کنونی ما برای رشد و پرورش مهارت موسیقی ضروری است ، اما این فقط به این معنا نیست که ترومبون را به دست کودک دوساله بدهیم و منتظر رشد و پیشرفت باشیم. تجربه ی موسیقی برای کودک نوپا و خردسال به همان سادگی و همان صورتی ست که والدین برای کودکشان آواز میخوانند یا به صورت کودکانه با فرزندشان صحبت میکنند ، یا به کودک کمک میکنند که دست بزند و یا آنها را تشویق میکنند که صداهای مختلف بسازند و با ریتم صحبت کنند. به همین سادگی ست که ما مهارت موسیقیایی را در کودک پرورش میدهیم.
این تجربیات در اصل باعث پیشرفت سه وضعیت در ساختار مغزی کودک میشوند: صداهایی که از اطراف کودک میشنود باعث پیشرفت شبکه ی شنوایی او میشود ، قشر کورتکسی مغز که در حقیقت با کمک قشر شنوایی گسترش مییابد کمک میکند کودک با شنیدن صداها خود را حرکت دهد ( به کودکی توجه کنید که با شنیدن صدای موسیقی شروع به تکان خوردن یا رقصیدن یا بالا پایین پریدن میکند. ) و همچنین شبکه ی بینایی کودک تقویت میشود با دنبال کردن منبع تولید صدا (که درنهایت باعث آموزش زبان میباشد ).تمام این تجربیات که کودک انجام میدهد در نهایت مبدایی برای آموزش مهارت موسیقیایی کودک میشود.
بیشتر بخوانید : گوش موسیقایی در زندگی یک هنرمند

وجود استعداد در زمینههای مختلف موسیقی و تاثیر آن
می توان گفت موسیقی یک پدیده ی چند بعدی است و استعداد موسیقیایی در هر قسمتی از آن میتواند وجود داشته باشد. برای مثال، استعداد در شنیدن یا به اصطلاح، مهارتهای شنیداری، باعث فهم بهتر از زیر و بمی صداها، توانایی تصور موسیقی و شنیدن صدای نتها در ذهن قبل از این که موسیقی نواخته شود، بداهه نوازی و تشخیص صحیح ریتم موسیقی میشود. استعداد یا مهارتهای شناختی، باعث خواندن روان نت ها، جا به جایی بهتر سریع تر در نواختن نت ها، فهمیدن ساختار موسیقی، بهتر حفظ شدن نت ها، ترکیب بهتر، فهمیدن فرمهای مختلف موسیقی و زمینه ی تاریخی و فرهنگی آن میشود. استعداد یا مهارتهای تکنیکی، باعث مرتبط سازی بهتر نتها در نواختن، کنترل بهتر، انتقال مفهوم و معنای اصلی قطعه، باکیفیت تر نواختن و تاثیر گذاری در حین اجرای قطعه میگردد. در نتیجه ارتباط بهتر با شنوندگان صورت میگیرد. اگر خلاقیت در زمینه ی موسیقی وجود داشته باشد، به آن استعداد یا مهارت خلاقانه ی موسیقایی گفته میشود و میتواند باعث تفسیر بهتر موسیقی، بدیهه نوازیها و ترکیبهای بسیار خوب شود.
بنابراین، در موسیقی، مهارت یا استعدادهای مختلفی میتواند وجود داشته باشد و هر کس میتواند در هر کدام از این زمینه ها، استعداد داشته باشد و یا با یادگیری، آن را ارتقا دهد. اما اینکه این استعدادها ذاتی هستند و در همه ی انسانها به اندازه ی یکسانی از ابتدای خلقتشان وجود داشته و یا این که با تمرین و یادگیری میتوان آن را پرورش و رشد داد، هنوز در هاله ای از ابهام قرار دارد. اگر ما بدانیم که در زمینه ی خاصی، استعداد نداریم و مطمئن شویم که با صرف کردن وقت نمی توان به درجه ی برتری در آن حیطه دست پیدا کرد، مسلما میتوانیم در زمینه ی دیگری سرمایه گذاری کرده و امیدوار به پرورش و رشد استعداد خود در حد عالی نباشیم. اما تاکنون کسی نتوانسته با قطعیت در این مورد اظهار نظر کند و آن را اثبات نماید. بنابراین، باید در مورد این جمله که ” هر کس میتواند هر چیزی که میخواهد بشود” تردید جدی داشت. چرا که نقش استعداد و ذات انسان هنوز کاملا واضح نشده است.

ویکتوریا ویلیامسون از دانشگاه شفیلد
آیا موسیقیدانهای برجسته با استعداد ذاتی متولد میشوند یا در اثر تمرین و ممارست به موفقیت دست مییابند؟ ده سال پیش به دانشجویان کارشناسی ارشد از جمله بنده، درس میدادند که شواهد بسیار کمی در خصوص نظریه ی استعداد ذاتی وجود دارد و این که هر کسی با میزان کافی از توجه و تمرین متمرکز میتواند به مدارج عالی برسد. نظریه ی تمرین از مطالعات جان اسلوبودا، جین دیویدسون، در یک مور و مایکل هاو سرچشمه میگیرد که به بررسی عادات و خاطرات دانشجویان کنسرواتوار و موسیقیدانهای حرفه ای پرداخته بودند. مقالات محققین فوق، به دنبال کشف الگوی مشترکی بین دانشجویان و موسیقی دانان و گذشته ی ایشان بود.
مهمترین نتیجه ای که به آن رسیدند این بود که موسیقیدانانِ موفق در یک نقطه وجه اشتراک داشتند: همه ی آنها در مسیر خویش، به سختی تلاش کرده بودند. این نتیجه، با تئوری موفقیت هماهنگ بود. این تئوری معتقد است که به طور متوسط ده هزار ساعت تمرین و آموزش برای موفقیت در هر زمینه ای لازم است؛اما در سالهای بعد، دانشمندان فوق، تاکید کمتری بر اهمیت تعداد ساعات تمرین نموده و در عوض بر کیفیت آن تاکید کردند. با وجود این، نتیجه ی حاصل شده از مطالعات هاو، دیویدسون و اسلوبودا (در سال ۱۹۹۸) این بود که «…فرصت ها، عادات، آموزش و تمرین عوامل اصلی تعیین کننده ی موفقیت هستند.» این فرضیه که تمرین اهمیت بیشتری دارد، باعث قوت گرفتن رویکرد جدیدی در مبحث قدیمی برتری «استعداد یا تمرین»در موسیقی شد. دلیل آن تا حدی میتواند واکنش نشان دادن به مشکلاتی باشد که قبلا،مبحث مقابل آن، یعنی فرضیه ی «اهمیت استعداد» در آموزش موسیقی ایجاد کرده بود.
سخن آخر
یا توجه به مفاهیم و تعارف گفته شده، استعداد ذاتی تا حد بسیار کمی میتواند تاثیر داشته باشد و بیشتری عاملی که باعث میشود تا یک هنرمند در نوازندگی و دنیای موسیقی پیشرفت کند، پشتکار و تمرین مداوم و پیوسته است. هرگز نا امید نشوید و ممکن است بعد از چندین بار شکست به هدفی که دارید دست پیدا کنید.