اینجا چلاو به معنی چلاب یا شلاب یعنی باران تند و در جای دیگر به چلو بمعنی چهل آب است
چای داغ تان را بردارید و با صدایی آرام به این دهستان پا بگذارید، آن وقت خودتان می بینید که چگونه گاهی از دیدن، چشم ها به نفس نفس می افتند و رویا و واقعیت درهم غوطه ور می شوند.
می بینید که لحظه به لحظه سفرتان چگونه به رنگ های دلپذیر هستی، گره می خورد و مردمک هایتان بیشتر زندگی می کنند. این منطقه جنگلی و کوهپایه ایی که دیدنش هر تشنه ای را سیراب می سازد، دهستان چلاو است
چلاو، روستایی ییلاقی در مازندران و در همسایگی رشته کوه های البرز است. همسایه بادها و ابرهایی که می آیند و در دره های این روستا می چرخند و می بارند و هر بار درختان سبز بیشتری را به این سرزمین پیشکش می کنند .
سرزمینی که در 25 کیلومتری شهر آمل و در شرق جاده هراز قرار دارد و از هفت آبادی به نام های پاریمه، پاشا کلا، نجارکلا، تیار، گنگرج کلا، چم بن و زرخونی، تشکیل شده است .
باران، درخت و جنگل؛ آدرس سرراست این ییلاق رویایی است. سرزمینی که سال هاست میان کوه و دره روزگار می گذراند و مردمان مهربانش، قصه نیاکان شان را هر روز، در گوش ابرها و علفزارها می خوانند .
به دلیل ییلاقی بودن منطقه، شرایط جوی مناسب و مهمان نواز بودن مردمانش، هفت آبادی چلاو؛ در تابستان ها پرجمعیت تر می شود .
در چلاو؛ دیدن خانه های روستایی با ایوان های چوبی و تنورهای پرآتشی که شعله ور است و ترق و تروق به راه می اندازند تا برای پخت نان محلی آماده شوند و بوی روزهای آفتابی اش، حال آدم را خوش می کند.
باید به این دیار آمد. به جایی که چشم ها، مدام می دوند و گوشه ای خاک نمی خورند و در طراوت و عشق، شناورند. به جایی که قلب ها، هر روز عاشق تر از شهر، می تپند.
باید به این سرزمین آمد و مزه زندگی در دامنه کوه؛ با آهنگ باران های همیشگی و هوای نوازشگرانه را چشید. باید چلاو زیر و رو کننده را سفر کرد.
این جا چلاو آمل است. سرای مردمانی که میان عاشقانه های بزرگی، چون؛ کوه، رودخانه، آسمان و جنگل، هر روز مومنانه ترین نمازهایشان را می خوانند و در چشمه پرآب روستایشان، غبار از صورت زندگی می شویند. خانه آدم هایی که بسیار خرم و محجوب اند .
در باب نام چلاو، روایت های متفاوتی است. از آن جمله، وجود «چهل آبادی» و «چهل چشمه» اما در تاریخ طبرستان که قدیمی ترین سند موجود است و از این دهستان صحبت به میان آورده، آن را به صورت «شلاب» ذکر کرده که «چلاب» و «چلاو» به معنی باران تند، با شرایط محیطی این دیار، تطابق کامل دارد .
این ییلاق کوهستانی، پر از مراتع سرسبزی است که گوش به کوچ بهاره و پاییزه می سپارند، به دستانی که هرروز گاوهای پرشیر را می دوشند و ماست و پنیر و دوغ و کشک و آرشه می سازند .
اهالی خستگی ناپذیر و هنرمند این منطقه؛ در صنایع دستی شان، طرح و رنگ را می فهمند و هرروز با عشق و هنر، خالق؛ جاجیم، چادرشب، جوراب پشمی، کلاه نمدی، چوقا، گچه، عصا، جوله، گترا، گلز و گرشن اند .
این جا چلاو است؛ منطقه مرطوبی که نشستن و نگاه کردن و قدم زدن در آن می چسبد. می چسبد که گاهی برخیزی و کفش های کوهنوردی ات را به پا کنی و به راه بیفتی. در دل رنگ های سبز و آبی، گام برداری و جرعه جرعه اکسیژن خالص بنوشی .
از فاصله دور و نزدیک، طبیعت کوهستانی این ناحیه؛ با نقاشی دام های پراکنده در دشت، بهت زده ات می کند. باور داری که هست اما گاهی رویارویی با این همه زیبایی، سخت تسخیرت می کند.
جنگل پیمایی می کنی و در تار عنکبوت های باران خورده و قاصدک های سفید، محو می شوی و از دل نغمه پرندگان و هوهوی تند بادها می گذری و بیشتر در عطر خوش چلاو، غوطه ور می شوی.
اگر آوای نی یا «لله وا»ی چلاو هم قسمت گوش هایت بشود، دیگر غرق این سرزمین خنک و خیس خواهی شد. غرق هنر بومیانی که دنیا را به شنیدن سوز این ساز می خوانند. به شنیدن منظومه های عاشقانه ای چون؛ «صفیه خاتون»، «رعنا و نجما»، «طالب و زهره».
اگر روزی مسافر این دیار روح نواز شدی، پلک هایت را باز بگذار. بگذار چلاو در دالان تو در توی ذهنت جا خوش کند و پیاله های پربخار چایش، در جانت بنشیند و آرامت بسازد. بگذار این سرزمین مهربان، به قلمرو دیدنی های باورنکردنی ات، اضافه کند .
اهالی چلاو، اهل قشلاق و ییلاقند. قشلاق شان؛ روستاهای بلیران، شهنه کلا، میله، خرمون کلا و تش بندان است و بعضی خانوارها هم به دلیل آب و هوای مساعد منطقه، از ساکنین ثابت به حساب می آیند.
«چلو رود» رودخانه مهم این گستره است و «رودبار تیار» و «گنگرج کلا» از شاخه های اصلی آن می باشند و در محیطی کاملا جنگلی جریان دارند .
تامین معیشت مردمان این منطقه؛ با صنایع دستی، کشاورزی، زنبورداری و دامداری است و سرزمین زنبور عسل، اسب، گوسفند، گاو، مرغ و جوجه ای که تنها نامی از آن ها هر بار در کتاب های کودکان شهر می شنوی، این جاست .
می گویند؛ در این خطه؛ جانورانی چون؛ گوزن، قرقاول، سنجاب، دارکوب، خرگوش، گرگ، خرس، پلنگ، کبک، عقرب و... زندگی می کنند .
آسمان روشن چلاو، بسیار دوست داشتنی است و قامت بلند و سبزش، در خاطر هر رهگذری باقی خواهد ماند. برای کسی که این دنیا را از نزدیک ببیند، چمنزار و دره و مرتع و آن گله های سرخوشی که هربار؛ رهاتر از باد می دوند و درختان افرا، راش، بلوط، گردو، سیب، گلابی، گیلاس و گل های بنفشه، پامچال و آلاله هایش فراموش ناشدنی است .
با مه غلیظ چلاو، سرما در پوست صورتت جا خوش می کنند و تازه تازه می فهمی که ییلاق، چه طعم سرد نازنینی دارد. این جا خاطره چوبدستی بلند چوپان، سگ سفید گله و اسب هایی که بار می برند، در ذهنت حک می شوند و ثانیه به ثانیه سفرت با چاشنی طبیعت آمیخته می گردد .
هرچه که بیشتر می کاوی، مطمئن تر می شوی که دوستانه ترین سرزمینی که تا به حال به آن سفر کرده ای، دهستان چلاو است. سرزمینی که باید از خاک پر برکت، مراتع پر دام و درختان پر محصولش، گفتنی ها سرود.
از آیین های بومی مشترک و مرسوم میان این منطقه و نقاط دیگر مازندران، می توان به جشن تیرماه سیزده شو، آش آخر چهارشنبه، جشن های سنتی عروسی، نخل گردانی در ایام محرم و آیین مارمه اشاره کرد .
چلاو؛ دارای اماکن زیارتی و مذهبی متعددی در آبادی های خود است. از آن جمله: امام زاده سیف الدین و امام زاده یحیی در گنگرج کلا و امام زادگان صالح و شجاع الدین در پاریمه و امام زاده جعفر در نجارکلا می باشد و از این دیار عالمان و بزرگانی چون ملا صالح و ملاهادی مازندرانی، علیقلی اقبال مازندرانی، میرزا علی محمد چلاوی، ملامحمد حسن چلاوی و حیدر علی و محمد علی خاکی و... برخواستند و برهه ای از زمان و تاریخ این منطقه را ثبت کردند .
هر وقت کوله پشتی هایتان خواستند دوباره از گنجه بیرون بیایند و به سفر بروند، جایی آسوده تر و دلرباتر از چلاو سراغ نداری که در گوش هایشان زمزمه کنی.
تردی این دهستان ییلاقی، مثل همان سفره بی ریایی است که مردمان این سرزمین هر بار به نشستن دورش، دعوتت می کنند. پس چای داغ تان را بردارید که چلاو، سخت زیبا و ساده و مهربان است.