زیور آلات سنتی سيستان و بلوچستان
در تمدنهاي قديم در سرزمين فراعنه، بينالنهرين، ايران، هند و چين توجه بهتر زيورسازي در ميان عام و خاص به تناسب رواج داشته است و گواه اين مطلب زينتآلاتي است كه در كاوشهاي باستانشناسي بهدست آمدهاست. جاي كمال دقت و بررسي است كه، شكل و نوع استفاده از زيورآلات تقريبا از قديم تاكنون تغييري نكرده است هنوز هم زيورآلات به اشيايي اطلاق ميشود، كه براي آويختن به گردن، گوش، بستن بر مچ و بازو و در بانوان در تزيين مو و . . . . بهكار ميرود.
به نظر ميرسد که مس اولين فلزي است که بهطور خالص و طبيعي و جدا از مواد معدني مورد استفاده بشر قرار گرفته است. در حدود چهار هزار سال ق.م پيش از کشف طلا و نقره؛ اشيا و زيورآلات مسي ساخته شدند که چکشکاري شده بودند. در حدود ۲۵۰۰ تا ۱۵۰۰ سال ق.م با کشف قلع و ترکيب آن با مس ماده جديدي با همان خواص مس توليد شد و از اين دوران عصر مفرغ آغاز شد.
نمونه ای از تدفینهای پیش از اسلام-شوش:
با توجه به آثار يافت شده در لرستان ميتوان دريافت که در اين دوران فلز را داخل ماسه يا سفال ريختهگري مينموده اند و سپس چکشکاري ميکردند. آهن در هزاره سوم ق.م شناخته شده بود ولي بهعلت اينکه چکشکاري آن سخت بوده و ديرگداز نيز بوده و به سختي تغيير شکل ميداد ، زياد مورد توجه نبود تا اينکه در حدود ۱۵۰۰ تا ۵۵۰ سال ق.م با کشف تبديل آهن به فولاد جايگاهي در فلزکاري براي خود يافت . از آهن اسلحه، زيورآلات و ديگر ابزارساخته شدند .
طلا و نقره در حدود ۲۵۰۰ ق م کشف شدند که بعلت نرمي و دوام و فساد ناپذيري و هم اينکه يافتن سنگ طلا بسيار سخت و نادر بود، براي ساخت زيور آلات و ديگر اشيا زينتي استفاده مي شد. حکاکي روي فلز از حدود ۸۰۰ سال ق. م رايج شده است. اشيايي از اين دوران در « سرخ دم » لرستان يافت شده است . از نمونه آثار يافت شده هزاره اول ق م در ايران ميتوان به جام مارليک اشاره کرد که از طلاي ناب ميباشد.
گيرشمن، در کتاب ايران از آغاز تا اسلام مينويسد: در دوره مادها از معادن طلاي اطراف همدان بهرهبرداري ميشده است. ويل دورانت در جلد اول کتاب مشرق زمين گاهواره تمدن از گفتار G.HAUART نقل ميکند:
در کورههايي که اين قوم (مادها) براي سکونت خود انتخاب کرده بودند مس، آهن، طلا، نقره، سنگ مرمر و سنگ هاي گرانبها بهدست آوردند. از گفتار استرابون، جغرافينويس يوناني نقل شده که در ايران، طلا، نقره، مس، آهن، سرب و زرنيخ استخراج ميشده و بيشتر از ناحيه کرمان به دست ميآمده است.
در دوره هخامنشي مرصعکاري و آبکاري رواج يافت و بيشتر روي طلا، نقره و برنز کار ميشده است، در زمان هخامنشي براي ساخت فرم و شکل اشيا از دو شيوه ريختهگري، قالبريزي و چکشکاري استفاده ميشده، انواع فلزاتي چون مفرغ، طلا، نقره و آهن در اين دوره از مناطق مختلف براي تخت جمشيد آورده ميشد، که حاکي از استفاده زياد از اشياي فلزي و هنر قلمزني با نقوش بسيار زيباي هخامنشي است که عبارتند از طوقگردن، سينه بند، گوشواره و…
در دوره سلوکيها، سکه را با دستگاه پرسدستي ميساختند، فلزکاري در دوره ساساني پيشرفت زيادي کرد. اشيا آن دوران ريختهگري ميشده و سپس چکشکاري و بعد با چرخ، تراش ميخوردهاند و بعد از آن حکاکي يا قلمزني ميشدهاند.
بنا بر عقيده برخي از باستانشناسان، جنوب شرق ايران بهويژه بلوچستان يکي از نقاطي است که بر سر راه مهاجرت نخستين گروههاي انساني از آفريقا بهسوي جنوب شرق آسيا قرار داشته و از اين روي يکي از مناطق مهم و کليدي جهت تحقيق درمورد شکلگيري نخستين جوامع انساني بهشمار ميرود. در منطقه بلوچستان و سيستان و دشت قزوين، آثار كورههاي ذوب فلز كه شايد قديميترين كورههاي ذوب فلز در جهان باشند ديده شده است. پيدايش عصر مس در ناحيه بينالنهرين به واسطه معادن موجود در بلوچستان بوده، زيرا در سرتاسر بينالنهرين ناحيهاي يافت نميشود كه داراي معدن مس باشد، ولي عصر مس در بينالنهرين پديد آمده است و اما سرتاسر بلوچستان از نصرتآباد تا چابهار معادن خيلي قديمي كه مس از آنها استخراج ميشده، وجود دارد و در جالوان(جهلوان)معدن طلا ونقره يافت ميشود. مس از طريق دريا به سومر حمل شده و به شهرهايي از قبيل اور و غيره برده ميشد. به مرز و ذوب مس و ريختهگري و صنعت قالبسازي و ساخت مجسمه سفالين توسعه يافت. اين فن در طول جاده جنوبي تا سيستان كشيده شد و از آنجا به سرزمين بلوچستان و دره سند سرايت كرد. عهد مفرغ در ايران سابقهاي تا حدود دو هزار سال پيش از ميلاد دارد. از بررسيهاي باستانشناسي در درهسند و غرب آن در بلوچستان، ويرانههاي تعداد زيادي از قرارگاهها را متعلق به عصر مفرغ پيشين، نشان ميدهد كه ميتوان براي توصيفشان واژهي شهر را به كار برد؛ درکاوشهايي که در شهر سوخته (شهر سوخته نام مهمترين محوطه ي باستاني استان سيستان و بلوچستان است که در ۶۵ کيلومتري راه بين زابل و زاهدان قرار گرفته)انجام گرفته اشيا منقول فراواني پيدا شده است از جمله اشيا زينتي که بيشتر با سنگهاي نيمه بهادار وارداتي چون سنگ لاجورد، عقيق و فيروزه از معادن دوردست به شهر سوخته وارد ميشد. به عنوان مثال در يکي از قبور کاوش شده که متعلق به زني ۳۰-۳۵ ساله مي باشد ۸۱ شي اهدايي پيد ا شده که علاوه بر ظرفهاي سفالي و اشيا ديگر؛ ۴ مهره طلا و ۱۳۷ مهره از جنس کوارتز، عقيق، فيروزه، لاجورد، کالسادوني و سنگ آهک اجزاي يک گردنبند اين تدفين ميباشد که همراه دستبندي ساخته شده از ۲۰ مهره ديگراز جنس کالسادوني، فيروزه و صدف لوازم تزييني کامل اين زن بودهاند.
ويل دورانت مينويسد: دكتره. فرانكفورت در سال ۱۹۳۲ ميلادي (۱۳۱۱ هـ . ش) در ويرانههاي يك دهكده بابلي ـ ايلامي در تل اسمار كنوني، مهرهها و مهرها سفالي را از زير خاك درآورد كه به نظر او آنها را در حدود ۲۰۰۰ سال قبل از ميلاد، از موهنجودار و به آنجا بردهاند. دكتر هال معتقد است كه سومريان فرهنگشان را از هند گرفتهاند، ولي هم سومريها و هم هنديان آغازين را از يك اصل و فرهنگ مشتركي ميداند كه در بلوچستان بوده است. بنابراين ميتوان گفت، كه هنديان و سومريان فرهنگ خود را از بلوچستان گرفتهاند، و نه تنها اين سرزمين با تمدن نواحي باستان واقع در غرب در ارتباط بوده بلكه با تمدن پيش از تاريخ نواحي شرقي نيز هماهنگي داشت و در حقيقت بلوچستان واسطه تمدن قديم شرق و غرب نيز بوده است.
زيورآلات هميشه هم زيبنده اندام و جامه بوده و هم نشان حشمت و آبرو. زينت آلات مهمترين مايملک زنان ازدواج کرده بوده و هست که به عنوان بخشي از بهاي عروسي آنها توسط خانواده داماد به عروس داده ميشد. زيورآلات سنتي بلوچستان هميشه بر اساس سفارش ساخته ميشود و به دلايل اقتصادي، در روستاها کمتر ميتوان زيورآلات را به صورت آماده يافت. در ساختهها و سفارشات روستايي نقره بيشتر به کار ميرود ، حال آنکه در شهرها طلا رايجتر است و وسيلهاي براي سرمايهگذاري بهشمار ميرود. گذشته از طلا و نقره؛ آميزههاي (آلياژ) فلزي و مهرههاي پلاستيک به رنگ طلايي و فيروزهاي نيز اغلب به کار ميرود. ياقوتهاي مصنوعي هم از رنگ صورتي روشن تا سير خواستاران بسيار دارند، مرواريد مصنوعي و سنگ سفيد در جاهايي که مرواريد در دسترس نباشد؛ معمول است. گاهي اوقات کهربا نيزمشاهده ميشود. از ميان سنگهاي ويژه زينت آلات، فيروزه مصرف بيشتري دارد چون در خراسان معدن آن يافت ميشود. منظور از زيورآلات سنتي در بلوچستان، زينت آلات سنتي شهري، روستايي و مردم چادرنشين بلوچستان ميباشد، که بهعنوان يک منطقه فرهنگي در نظر گرفته شده است. براي تزيين اين زيور آلات علاوه بر نصب انواع سنگهاي قيمتي و نيمهقيمتي از نقشها و نگارههايي استفاده ميشود، که توسط هنرمند بر روي زيور کندهکاري و حک ميشود، نقش و نگارها هويت فرهنگي يك قوم را مشخص ميكنند. گاهي اين نقشمايهها، نمادها با مضامين خير و مقدس و زماني نيز موضوعات شر و نامبارك ميباشند. به همين دليل نقش وسيلهاي براي مطرح كردن موضوعي خاص است. بدن انسان و وسايل كاربردي او، اولين سطحي بودند كه نقش بر آنها رسم شد براي اين كار از خطوطي يادي گرفت كه در طبيعت ديده بود. اين نقشها از خطوط محيطي شكسته كوهها، خطوط نرم و منحني امواج دريا و خطوط عمودي درختان الهام گرفته شد. نقوش كمالپذير يا شكلپذير بوده و فناپذير نيستند نقوش در طول تاريخ در حال زايش بودهاند ولي هميشه در شكل ثابتي باقي نميمانند و دچار تحول و تغيير ميشوند. بر روي هم خاستگاه نقش و نگارهاي عاميانه بلوچ را ميتوان در مفاهيم زير طبقهبندي كرد.
ذهن و تخيل: هنرمند عامي بلوچ بيشتر به آفرينشهاي ذهني خود توجه دارد چه بسا نقشهايي را ميآفرينند كه صاحب آن نقش را در عمر خود به چشم نديده است. يكي از اين نگارهها، طاووس نام دارد.
گلها و گياهان: بلوچ حتي گل را در خيال و ذهن ميبيند در محيط پيرامون او گل نيست و حداقل در اول يا آخر نام اعضاي خانوادهاش يك گل چسبيده است. بيبيگل، ماهگل، گلخاتون، گلپري، گلناز و … گل بلوچي از خطوط هندسي شكل ميگيرد. چند مربع، چند مثلث، چند مستطيل، چند لوزي در كنار هم گل ميسازند.
عناصر طبيعت مثل ماه و خورشيد (نقوش متاثر از مناظر طبيعي): اين عناصر برگرفته از عوامل طبيعي است. يكي از قديميترين عناصر طبيعت كه در ميان اقوام بردي پوشيده ميشد «ماه» است. بزكوهي با شاخهايي بزرگتر از اندازه محصول «شبيه هلال ماه» به عنوان نماد ماه ترسيم شده كه گاه فقط شاخها بهعنوان نقش نمادي آورده ميشد. معمولا در قرآن به چيزهاي مهم قسم ياد ميشود كه خورشيد و ماه از آن جمله هستند چرا كه جزر و مد و دريا، محاسبه روز، ماه و سال، نورافشاني و ايجاد حرارت، فرش بادها، رشد گياهان و سبز بودن آنها و … همه از وجود آنهاست يكي ديگر از مناظر طبيعي كه انسانها هر شب آن را رويت ميكنند، ستارگان هستند نقشي را در زيورآلات به نام ستاره مشاهده ميكنيم كه از دو مثلث روي هم قرار گرفته بوجود آوردهاند .اين نقوش به صورت ۷-۸ يا زيكزاكي به طور گسترده در زيورآلات مورد استفاده قرار ميگيرد.
پرندگان: وجود پرندگان در زندگي آدمي بسيار اهميت دارد آدمي از گذشت و تخم پرندگان مثل مرغ، اردك و بوقلمون استفاده ميكند. و از پرندگاني چون قناري و بلبل و پرندگان شكاري مثل عقاب براي نفس و سرگرمي استفاده ميكند. هنرمند بلوچ بيشتر از نقوش پرندگاني همچون كبك، طاووس و مرغ بهره گرفته است. برخي پرندگان مانند كبوتر سفيد، نشانه راز آلود روز و روشنايي و كلاغ سياه نشانه رازآميز شب و تاريكي شمرده ميشود.
خزندگان: مار جانوري است از راسته خزندگان با بدني نرم و استوانهاي كه در موقع استراحت دور خود چنده ميزند در مسافت پاديك و چوري مستقيماً از فرم بدن مار الهام گرفته شده است.
آبزيان: ماهي جانوري است خونسرد و هميشه در آب زندگي ميكند. هنرمند بلوچ ماهي را به صورت اشكال انتزاعي و مجرد در تزيينات به كار برده است.
در دوران معاصر شيوه ساخت زيور آلات چندان تغييري نکرده است و همچنان براي ساخت زيور آلات از همان روشهاي سنتي استفاده مي شود ،همانطور که در قسمت تاريخچه گفته شد؛ در گذشته هم براي ساخت ابزار و زيور آلات مانند هم اکنون از روش ذوب، ريختهگري، چکشکاري، پرس ورقههاي فلزي بهوسيله دستگاه پرس، استفاده از انواع قالبها و در نهايت حکاکي استفاده ميشده است. عمده تفاوت در کار ساخت زيور آلات به تجهيزات کارگاهي باز ميگردد، امروزه به جاي کورههاي بلند خشتي، از کورههاي گازسوز و به جاي قالبهاي گلي و سفالي از قالبهاي فلزي و چوبي و به جاي دستگاه پرس دستي از دستگاه پرس برقي استفاده ميشود. در حال حاضر براي تهيه زيورآلات سنتي که در کارگاههاي کوچک محلي ساخته ميشوند، طلا با عيار ۲۴ مورد استفاده قرار ميگيرد. اکنون توليد جواهرات نقرهاي در بلوچستان متوقف شده است و امروزه کار نقرهکاران به کارهاي مرمت(تعمير) مختص ميشود. براي ساخت زيورآلات از شمش طلاي آماده و يا از زيور آلات شکسته و خرد شده مشتريان استفاده ميشود. طلاي مزبور پس از خرد شدن ذوب شده و بهوسيله قالب ريجه به صورت شمش در ميآيد،