بررسی فصل دوم سریال بازی مرکب | دوباره خون به پا میشود.
وقتی به بازیهای واقعی میرسیم، این درام کرهای با موفقیت بزرگ، سرانجام جایگاه خود را پیدا میکند. اما تعداد زیادی از قسمتهای [فصل دوم] این سریال صرف کش دادن داستان شده است. فصل سوم باید بهتر از این عمل کند.
یکی از عادتهای بد هالیوود، پرآب کردن داستانها است. با تقسیم داستانها به دو قسمت برای دو برابر کردن سود (سرفه، سرفه، تلماسه و شرور) داستانها آبکی میشوند.بازی مرکبیک داستان عالی برای یک فصل بود. معتاد به قمار، سئونگ گی-هون (جونگ-جائه لی)، که به بازیکن ۴۵۶ تبدیل میشود، مردی ناامید است که تلاش میکند با شرکت در یک مسابقه مرگبار و پیچیده، بدهیهای خود را بپردازد. او با بقا در هر یک از بازیهای مرگبار آن، شانس خود را میسنجد. وقتی این سریال برای اولین بار منتشر شد، ترسناک و هیجانانگیز بود و لبهی طعنهآمیز آن – که سرمایهداری و طبقات اجتماعی در کره جنوبی را بررسی میکرد – هوشمندانه و تند بود. جهان به آن نگاه کرد و تعداد زیادی تماشاگر جذب کرد.
این که این سریال به یکی از موفقترین و در نتیجه پر سودترین سریالهای نتفلیکس تبدیل شد، آن را در یک بنبست خلاقانه قرار داد. به طور اجتنابناپذیری، این سریال برای فصل دوم و سپس سوم تمدید شد، اما حتی پیش از آن، لبهی طعنهآمیز آن با «بازی مرکب: چالش»، یک اسپینآف مسابقه واقعی، تست شد. مسابقهای بسیار سرگرمکنندهتر از آنچه که توقع میرفت باشد. اما ذهنیت «برندهشدن بزرگ» آن، نقطهی اصلی سریال اصلی را که به بیعدالتی ذاتی یک سیستم اقتصادی استثمارگر اشاره داشت، تضعیف کرد.

اما این مسئله تنها یک انحراف بود و میلیونها تماشاگر آن مشتاق خواهند بود که ببینند آیا بازی مرکب میتواند جادوی خود را دوباره به دست آورد، حتی با بازگشتی که حداقل از نظر داستانی بینیاز به نظر میرسد. در سه قسمت اول این هفت قسمت جدید، سریال تلاش میکند تا هدف خود را پیدا کند. سه سال پس از آن که گی-هون با پول از بازیها خارج شد، او به شدت مصمم است که انتقام خود را از سران فوقثروتمندی که این نمایش مرگبار را سازماندهی کردهاند، بگیرد. او در پی سایههاست و از ذخایر عظیم پول خود (یا «پول خون») برای تأمین ارتش مزدورش استفاده میکند. او با کارآگاه سابق هوانگ جون-هو، که هنوز در تلاش است برادرش را پیدا کند، متحد میشود تا فروشنده، مردی که از غریبهها میخواهد با او بازی «داکجی» کنند و سپس آنها را به عنوان بازیکن جذب میکند، پیدا کند. ماهها میگذرد و با انبوهی از بنبستها برای رسیدن به هدفش روبرو میشود.
در قسمتهای ابتدایی تاکتیکهای به تعویق انداختن احساس میشوند و اگر در نظر بگیریم که در حال تماشای «بازی مرکب» هستیم، همه چیز تا حدودی عادی به نظر میرسد. صحنههای تعقیب، تصادفات خودرو و درگیریهای مسلحانه عناصر حاضر در صحنه هستند. طعنه، جای خود را به یک جستوجو برای انتقام داده است. این بخشها تا حدودی سرگرمکننده هستند، اما حس خشن و خونخواهی را ایجاد میکنند که باعث میشود همه منتظر بازگشت به روزهای ورزشی با یک شمارش تلفات باشیم. با توجه به اینکه قسمت آخر بسیار شبیه به نقطه میانه داستان است که با یک فصل نهایی در سال آینده ادامه خواهد یافت، این کش دادن داستان کاملاً اضافی به نظر میرسد.
این وضعیت بهتر میشود. زمانی که گی-هون بالاخره دوباره به بازیکن ۴۵۶ تبدیل میشود – که این موضوع در تریلر فاش شده است و به نظر میرسد درک خوبی از نیاز به بازیها و ساختار ارائهشده توسط آنها دارد –که تلنگری خوشایند است. اینجا، سریال شروع به پذیرش آشناها میکند و تغییرات کافی برای تازه کردن همه چیز ایجاد میکند. این سریال شروع به کندوکاو عمیقتر در زندگی سربازان ماسکدار میکند که قوانین را اعمال میکنند. بازیکنان جدیدی وارد میشوند، و بنابراین یک گروه جدید از شخصیتها برای حمایت یا تنفر وجود دارد. ایدهی مراقبت گرانقیمت از خود و پیوند ثروت و سلامتی که برجسته میشود، بهموقع است. به علاوه، سریال یک مادر و پسر را معرفی میکند. همانطور که طرفداران «بازی مرکب: چالش»و آخرین فصل «خیانت کاران» میدانند، این اتفاق یک طلای دراماتیک است. در کنار این موارد، شرورهای فصل دوم سریال، به شکل آزاردهندهای شبیه آنچه در کارتونها به تصویر کشیده میشوند، نشان داده میشوند. یک رپر به نام تانوس یکی از آزاردهندهترین شخصیتهایی است که اخیراً در تلویزیون ظاهر شده است.

یکی از دغدغههای سریال «بازی مرکب» طبیعت انسان است. آیا ما بهعنوان یک گونه، اساساً انسانهای شایسته و بزرگمنشی هستیم یا ترسو، طماع و خودخواه؟ فروشنده این موضوع را از ابتدا به یاد میآورد، زمانی که دو کیسه خرید به پارکی میبرد که عمدتاً پر از افراد بیخانمان و دیگرانی است که در شرایط سختی هستند. او به آنها یک انتخاب میدهد: نان یا بلیت قرعهکشی؟ قطعیت یک وعده غذا یا احتمال پول نقد؟ بیشتر آنها ریسک میکنند، بدون اینکه از نتیجه آگاه باشند. گی-هون از قبل نتیجه بازیها را میداند یا حداقل فکر میکند که میداند. اما اینکه آیا میتواند دیگران را قانع کند که معنای واقعی بازی کردن وقتی که شانسها علیه شما هستند چیست، داستان دیگری است.
با تمام ناپیوستگیهای فصل دوم، به ویژه در هنگام آماده شدن برای اصل داستان، یک پیچش بزرگ وجود دارد که واقعاً به خوبی عمل میکند؛ هرچند مشخص نیست که این پیچش متفاوت از فصل 1 است یا خیر. زمانی که فکر میکنید میدانید داستان به کجا میرود، از مسیر خود منحرف میشود، شرطبندی را افزایش میدهد و جایگاه خود را پیدا میکند که متأسفانه رسیدن فصل دوم به این نقطه بسیار طولانی است. فصل سوم باید برخی از مسائل را حل کند.